دانیال روشنفکر فراری ::
سه شنبه 86/10/11 ساعت 7:50 عصر
فرض اول ، مرگی در کار نیست .
اگه مرگ نباشه ، آدم ها از بزرگترین خطر و بزرگترین تهدیدِ هستی نجات پیدا میکنند .
آدم ها برای چی از مریضی می ترسند ؟
برای این که بیماری همسایه ی دیوار به دیوار مرگه.
برای چی از تصادف با ماشین می ترسند ؟ برای اینکه در تصادف احتمالِ مرگ زیاده .
برای چی از قبرستون و مرده می ترسند ؟ برای این که قبرستون یعنی خونه ی مرگ .
واسه چی از جنگ واهمه دارند ؟
برای اینکه جنگ اون ها رو یه راست میبره به جایی که اسمش مرگه .
از تهدید ، از زندان ، از شکنجه ، از خون ، از گلوله ریا، از پلیس ، از خشونت برای چی میترسند ؟
برای اینکه همه ی این جاده ها - گیرم بعضی خاکی ، بعضی آسفالت ،
بعضی اتوبان – به جای وحشتناکی می رسند که شما ترسوها و ابله ها
اسمش رو – از سر ناچاری و بی اسمی – گذاشته ید مرگ.
یعنی چون هیچ اسم دیگه ای به عقل ناقص تون نرسیده اسمش رو گذاشته ید مرگ .
اما این مرگ چی هست یا چی نیست ، هیشکی نمی دوه .
تنها کاری که ما میکنیم اینه که تا اونجا که ممکنه ،
تا ان جا که ترس برمون نمی داره ، جلو بریم و بایستیم لبه ی تیز دره ای عمیق .
دره ای خیلی عمیق و تاریکی که فکر می کنیم تهِ اون هیولای مرگ خوابیده
اما هیچ کدومِ ما حتی نمی تونیم حدس بزنیم که تهِ اون دره چی هست .
پینوشت : اینکه لطفا یه کمی شما هم روشنفکر فکر باشین
منظورم اینه که چراغ فکرتون رو روشن کنین نه اینکه فقط بخونین،
بشینین بحث کنین و بگین مثلا من چرت و پرت میگم یا اینکه درست میگم و
ابعاد دیگه بحث رو بگین راستی فرض دوم در مطلب بعدی میاد به نظرتون چیه ؟
بابا کشکه این حرفا برین خونه تون و
بشینین چایی تونو بخورین نه بنوشین نه قهوه باشه بهتره
چی میگم بابا همون بهتر که فراری باشم .
نوشته های دیگران()